دوم تا چهارم دبستان - قسمت اول
سال ها دوم تا چهارم نسبتا آرام بودند. اول ادم های تاثیرگذار این سال ها را معرفی می کنم تا بعد خدمت اتفاقات هم برسیم. سال دوم خانم بیجاری معلمان بود. برخوردش خیلی صمیمی و بردبارانه بود، درست شبیه یک مادر. همیشه همه دورش جمع بودند.
سال سوم برای اولین بار یک معلم مرد داشتیم. فکر کنم فامیلی اش بلیدئی بود. مسن و خسته. اینقدر خسته که وقتی به بچهها میگفت درسی را رو خوانی کنند خودش خوابش می برد. رفتارش هم نسبتا خشن بود. چندباری با لگد بچهها را مورد عنایت قرار داد. به چند نفر هم گیر داده بود اساسی. قبل از پایان سال رفت و معلم دیگری جایگزینش شد. از این معلم دوم بجز خط و خش های صورتش چیزی خاطرم نیست. معلم سال چهارم آقای علی آبادی بود. سعی می کرد چهره خشنی داشته باشد تا بچه ها را آرام نگه دارد اما مهربانی اش قابل احساس بود. خاطرات خوبم از مدرسه از همین سال چهارم شروع شدند.
- معاون و ناظم مدرسه، آقای مودی با موهای سفید. چوب جادویی اش را هرگز فراموش نمی کنم. قطعه چوبی به طول 30، عرض 3 و ضخامت 0.5 سانتی متر که ابزار برقراری نظم در مدرسه بود. شرورترین دانشآموزان هم وقتی طعمش را میچشیدند سر جایشان می نشستند. من هم یکبار با این چوب پذیرایی شدم. زمانی که تازه موهایم را تراشیده بودم و در پله های مدرسه در حال دویدن بودم برای اولین و آخرین بار مورد عنایت قرار گرفتم. هنوز دردش را احساس می کنم.
- یادم نیست اوایل دبستان چه کسی مدیر مدرسه مان بود اما چندسال اخر آقای بهروان مدیرمان بود. یک PK درب و داغون داشت. کافی بود اشاره ای بکنی تا قطعاتش از هم جدا شوند. خاطره خوبی از ایشان ندارم اما چیز بدی هم به یاد نمانده است.
- معلم ورزش مدرسه اسمش سعید محبی بود. البته همیشه روی اسمش شک داشتم. با یک موتور به مدرسه دفت و آمد میکرد. یکبار در فروشگاه بیرون مدرسه که توسط پدر یکی از همکلاسی هایم اداره میشد آقا معلم را در حال کشیدن سیگار دیدم. اصلا برایم قابل باور نبود. سیگار کشیدن و معلم ورزش هیچ رابطه ای در ذهن من نداشتند. برعکس این روزها که تصویر ذهنی ام از ورزش با اعتیاد و فساد مخدوش شده است.
- معلم بهداشت مان را خیلی دوست داشتم. شاید به خاطر اینکه قد و وزن مان میکرد و من هم به شدت پیگیر بزرگ شدن بودم! از جمله خدمات ایشان خوراندن دهانشوبه به دانشآموزان بود که ضمن تاکید موکد ایشان مبنی بر عدم خوردن اکثرا دانشآموزان به مثابه نوشیدنی با آن برخورد میکردند.
ساعت: 23:17